خلاصه رفته بودم مدارکمونو از دارالترجمه بگیرم داشتم تو یک پاساژ تو سجاد داشتم راه میرفتم که یکی از هم دانشگاهای قدیممو دیدم هیچ حرفی ام نزدیم فقط لبخند زد منم زدم و رد شدم و با این نگاه و با این لبخند یاده 19 سالگیم افتادم وقتی سال 93 داشتم تو خردادش جون میدادم وای واقعا داشتم جون میدادم من بعده 6 ترم دانشگاه رفتن هنوز واحدام پاس نکرده بودم بینهایت زیره فشاره عصبی بودم و خودمو سرزنش میکردم فشار مالی خانواده از یک طرف واقعا بی پول شده بودیم و مریم تازه داشتم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

zanezaft03 news آموزش حرفه ای وردپرس پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان موزبت | موزیک بت , متن آهنگ , متن آهنگ های ایرانی , MusBET مرجع موسیقی ایرانی فضا موزیک | FaZa muzic | دانلود جدیدترین موزیک ها تردمیل خانگی همه چی موجوده سئو وب ایران